در یک قرن گذشته بدون اینکه متوجه شویم توسعه تبدیل به ایدئولوژی همه ما شده است. مشاهده میکنیم که گروههای اجتماعی مختلف علی رغم تضادهای بزرگی که میانشان است یک خواستِ مشترک دارند: توسعه. اما آنها نامها و شکلهای گوناگونی برای توسعه دارند: غربیشدن، توسعۀ درونزا، توسعۀ پایدار، پیشرفت ایرانی و اسلامی.
چرا از عنوان ایدئولوژی استفاده میکنم؟ برای اینکه توسعهای که در کشور دنبال میکنیم، تحمل مخالف را ندارد. از ارزیابی و انتقاد فرار میکند و شیوههای رایجی نیز برای این طفره رفتن دارد: مردم شغل میخواهند، نان میخواهند، جوانان مسکن و ازدواج میخواهند… به این ترتیب توسعه پُتکی میشود که به سر مخالفانش مرتب فرود میآید و به پیش میتازد.
این ایدئولوژی - مانند هر ایدئولوژی – نیرویاش را از باورمنداناش میگیرد. مردم ما پذیرفتهاند که کشورهایی در جهان جلوتر از ما جادۀ توسعه را پیمودهاند و به نیکروزی رسیدهاند و ما نیز میتوانیم از آن ملتها «پیروی» کنیم. [مسأله برای برخی این شده است که در هر مورد از کجا تقلید کنیم بهتر است!] نخست اینکه؛ تاریخچه توسعۀ کشورها پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد که بسیاری از کشورهای به اصطلاح جنوب یا جهان سوم با پیروی از دستورهای جهان اول (بانک جهانی و اقتصاددانانشان) نه تنها به جایی نرسیدند که به خاک سیاه نشستند. [مثل مورد برزیل] دوم اینکه؛ آیا اساساً «پیروی» ممکن است؟ میتوانیم پیروی کنیم؟ برای اینکه بتوانیم پیروی کنیم باید دقیقاً بتوانیم شرایط یک کشورِ الگو را بشناسیم. پس شناخت ژرف و کلنگر، شرط ضروریِ تقلید و پیروی است؛ وگرنه داستان آن کنیزک و کدو میشود. و در نهایت اینکه آیا پیروی همواره مطلوب است؟ مگر کشورهای توسعهیافته – و به ویژه امریکا که معمولاً توسعهیافتهترین کشور تصور میشود – کم خطا کردهاند؟ آیا معیار تصمیمگیری ما باید آن کشورهای الگوتلقیشده باشند یا بایست معیارهای عینی دیگری داشته باشیم؟ اگر در امریکا وسطِ بیابانِ بیآبْ لاسوگاس را ساختند، در دُبی وسط بیابانِ داغْ پیست اسکی ساختند، ما هم موجهایم که چنان کنیم؟
اینکه معنای توسعه برای مردم چیست موضوع جالبی برای بررسی است. زمانی من در یکی از محلههای قدیمی تهران کار میکردم. محله یک خیابانِ اصلی داشت که باریک بود، تقریباً 12 یا 15 متر. خیابان زمانی ایجاد شده بود که خودرو عنصر مهمی در شهر نبود و مردم بیشتر پیاده یا با دوچرخه و درشکه این طرف و آن طرف میرفتند. اما با ورود خودرو خیابان مشکل ترافیک داشت. خیابان بسیار زنده بود و پُر از مغازههای کوچک از هر صنفی و مردمْ غروبها دایم در پیادهروهای باریک و حاشیۀ خیابان و سر کوچهها بودند. اما خودروها هم تردد میکردند. وقتی با بعضی ساکنان به ویژه آنها که ماشیندار بودند صحبت میکردم، خواست خیلی از آنها تعریضِ خیابان بود. در این تعریض خیلیها مجبور به ترک محله میشدند، خیلی درختهای قدیمی قطع میشدند، مغازهدارها بیچاره میشدند، خانههای آجری حاشیۀ خیابان از بین میرفتند و ... به علاوۀ اینکه تعریض کار یک سال و دو سال نیست. شاید 40 سال طول بکشد تا همه عقبنشینی کنند و خیابان باز شود. در این چهل سال زندگی اجتماعی در محله چه آسیبی میبیند؟ اما دایم میگفتند چرا شهرداری اینجا را تعریض نمیکند؟ با دو تا پارکینگِ بزرگ در ابتدا و انتهای خیابان هم مشکل ترافیک خیابان رفع شدنی بود. البته سرعت تردد نمیتوانست از 30 کیلومتر در ساعت تجاوز کند. به نظرم اینجا تنها «تسهیل ترافیک» خواست مردم نبود. این خواستی است که من علیالاصول با آن مخالفتی ندارم. مشکلی که هست مطالبۀ «سرعت بیشتر» و اولویت دادن به شهروندِ سواره بر شهروند پیاده است یا شاید بهتر باشد بگویم غلبۀ ماشین بر انسان.
این مشکلات به نظر من از درکی که بسیاری از هموطنان ما از توسعه دارند برخاسته است. در این درک، «رشد» در هر مورد و «افزایش سرعت» هدف است. اگر اتوبانِ سه‑بانده هشت‑بانده شود، توسعه است. اگر اتوبان صدر دو طبقه شود، توسعه است، اگر به جای پنج ساعت، ظرف سه ساعت از تهران به شمال برسیم، توسعه است. اگر هر سال مقالههای ISI بیشتر بنویسیم، توسعه است. اگر در قزوینِ 500 هزار نفری هشت تا زیرگذر و پُلِ روگذر بسازیم و فلان تعداد بُرج، توسعه است. اگر در تبریز، 300 هکتار کاربری تجاری ایجادکنیم، یکیشان هم بیخِ گوشِ مسجد کبودِ 550 ساله، توسعه است. اگر آبِ خزر را بریزیم توی ارومیه، توسعه است. اگر آشوراده را منطقۀ توریستی-تفریحی کنیم، توسعه است.
اینها توسعه نیست؛ چاههایی است که برای هیچ کس آب ندارد اما برای برخی نان دارد.
دولت وظیفه دارد که زمینههای لازم را برای معاش و مسکن و اشتغال مردم فراهم کند. اما ضرورت دارد که ما مفهوم توسعه را مورد بازاندیشی قرار دهیم و اگر لازم شد کنارش بگذاریم و مفهوم دیگر و چارچوبهای دیگری ایجاد کنیم که بدون تخریب محیط زیست و میراث تاریخی و فرهنگی و با احترام به همۀ موجودات زنده و مرده، کشورمان را فقط آباد کنیم و چیزی را خراب نکنیم.